گذیده اشعار صائب تبریزی

زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من شود سپهر زمینگیر از آرمیدن من
هزار مرحله را چون جرس دل شبها توان برید به آواز دل تپیدن من
مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال نمیرسد چو به کس فیضی از رسیدن من
فغان که زیر فلک نیست آنقدر میدان که داد وحشت خاطر دهد رمیدن من
هزار فتنهٔ خوابیده چون شراب کهن نهفته است در آغوش آرمیدن من
درین ریاض، چو چشم آن ضعیف پروازم که برگ کاه شود مانع پریدن من
مرا چون صبح به دست دعا نگه دارید که روشن است جهان از نفس کشیدن من
حیات من به تماشای گلعذاران است ز راه چشم چو شبنم بود چریدن من
عیار آن لب شیرین و ساعد سیمین توان گرفتن از دست و لب گزیدن من
ز بس که تلخی دوران کشیدهام صائب دهان مار شود تلخ از گزیدن من!
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
شوق می از بهار گلاندام تازه شد
من نمیآیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
بهار گشت، ز خود عارفانه بیرون آی
ما گرانی از دل صحرای امکان میبریم
به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
منبع: www.ganjoor.net
( برای مشاهده ی اشعار کاملتر صائب تبریزی به این سایت مراجعه کنید)