شعری پند آموز از سعدی
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامههاآوردهاند
رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
ادامه این شعر زیبای سعدی رو توصیه میکنم بخونید...
تا بدانند این خداوندان ملک
ادامه این شعر زیبای سعدی رو توصیه میکنم بخونید...
«ويكتور ماري هوگو» بزرگترين شاعر قرن نوزدهم فرانسه و شايد بزرگترين شاعر در عرصه ادبيات فرانسه و نيز داستان نويس، درام نويس و بنيانگذار مكتب رومانتيسم، در بيست و ششم فوريه 1802متولد شد. وي سومين پسر كاپيتان « ژوزف لئوپولد سيگيسبو هوگو» ( بعدها به مقام ژنرالي نائل آمد) و «سوني تره بوشه» بود. هوگو به شدت تحت نفوذ و تاثير مادر قرار داشت. مادر وي از سلطنت طلبان و از پيروان متعصب آزادي به شيوه ولتر بود و تنها بعد از مرگ مادر بود كه پدرش، آن سرباز شجاع، توانست علاقه و محبت فرزندش را نسبت به خود برانگيزد...
دراواسط قرن 3 هجری قمری در آن هنگام که مبارزه ی 200 ساله ی سیاسی و آزادی خواهی مردم تاجیک و در مردمان ماوراءالنهرخراسان بود در یکی شهرهای خوش آب و هوا وخوش منظره کوهستانی رودک پنج رود، در یک روز بهار که همه جا پر از گل و نسیم بهاری کودکی به نام عبدالله، جعفر بن محمّد تولد یافت که به سال 206 هجری قمری بود.
از اوضاع و وضع خانوادگی اش اطلاعاتی دقیق در نیست اما همان گونه که از اشعارش بر می آید پدر و مادر او ازاقشار طبقه پایین جامعه اند و خود نیز دوران کودکی را به سختی میگذراند رودکی شاعر استاد قرن 4 است که او را به سبب مقام بلندش در شاعری و به علت پیشوایی پارسی گویان و آغازکردن بسیاری از انواع اشعارپارسی به حق استاد شاعران لقب داده اند.
تندیس رودکی در پنجکنت
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من شود سپهر زمینگیر از آرمیدن من
هزار مرحله را چون جرس دل شبها توان برید به آواز دل تپیدن من
مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال نمیرسد چو به کس فیضی از رسیدن من
فغان که زیر فلک نیست آنقدر میدان که داد وحشت خاطر دهد رمیدن من
هزار فتنهٔ خوابیده چون شراب کهن نهفته است در آغوش آرمیدن من
درین ریاض، چو چشم آن ضعیف پروازم که برگ کاه شود مانع پریدن من
مرا چون صبح به دست دعا نگه دارید که روشن است جهان از نفس کشیدن من
حیات من به تماشای گلعذاران است ز راه چشم چو شبنم بود چریدن من
عیار آن لب شیرین و ساعد سیمین توان گرفتن از دست و لب گزیدن من
ز بس که تلخی دوران کشیدهام صائب دهان مار شود تلخ از گزیدن من!