پزشکی در ایران باستان




آیا می دانید:کلمه شاهراه از راهی که کوروش کبیر بین سارد پایتخت کارون و پاساگارد احداث کرد گرفته شده است.
آیا می دانید کوروش کبیر در شوروی سابق شهری ساخت به نام کورپولیس که خجند امروزی نام دارد.
آیا میدانید:اولین هنرستان فنی حرفه ای در ایران توسط کوروش کبیر در شوش جهت تعلیم فن و هنر ساخته شد.
آیا می دانید: کوروش پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت وبرای ابراز محبت به بابلی ها به خدای آنان احترام گذاشت و در همان معبد که 1000 متر بلندی داشت برای اثبات حسن نیت خود به آنان تاج گذاری کر
آیا می دانید:دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کوروش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد برای جلوگیری ازتهاجم اقوام شمالی ساخت. ساخته شده است.
آیا می دانید:اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشکری و کشوری و به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مسمری دائم را کوروش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.
آیا می دانید: کمبوجیه فرزند کوروش به دلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر واینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی به دشنام دادن به ایرانیان و تمسخر پرداخته بود با 250هزار سرباز ایرانی در روز 42از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و به دلیل آمدن قحطی در مصر مقدار بسار زیادی غله وارد مصر کرد. اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان می دهد.او به هیچ وجه دین ایران را تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.
آیا می دانید:داریوش کبیر با شور ومشورت تمام بزرگان ایالتها ی ایران که در پاسارگارد بود جمع شده بودند به پادشاهی برگذیده شد و در بهار 520 قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران را بر سر نهاد و برای همین در مناسبت دو نوع سکه طرح دار با نام داریک (طلا) و سیکو (نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعد ها رایج ترین پولهای جهان گردید.
محرم سال 530 هجری قمری بود.
طلبه جوان سراسیمه از مدرسه علمیه «دروازه عراق » بیرون دوید و به سمت خانه «محمد بن یحیی » بزرگ سادات آل زباره شتافت. رنگ از صورتش پریده بود و نفس نفس می زد. خانه محمد بن یحیی، نزدیک مسجد جامع شهر سبزوار قرار داشت. به خانه رسید ودر زد. لحظه ای بعد خادم پیر خانه، در را باز کرد.
توصیه می کنم حتما مطالعه کنید...
(برای مشاهده زندگینامه عجیب شیخ طبرسی به ادامه مطلب بروید)
از جشنهای معروف یونانیان جشن المپیک بوده است که اغلب بخاطر پیروزی در جنگ یا بزرگداشت روزهای تولد و مرگ پادشاهان و بزرگان هر 4 سال یکبار برگزار میشد.


فيلسوف امريكايي ( 1883- 1970 )
ويرايش : مريم فودازي

«ناپلئون هیل» در 26 اکتبر 1883، در «ویرجینیای» آمریکا چشم به جهان گشود. خانه ای که او در آن متولد شد، اتاقي كوچك در کنار رودخانه «پراد» در منطقه «وایس کانتی» ویرجینیا بود. از این رو خانه آنها برای همه ساکنین منطقه شناخته شده بود.
ناپلئون جوان بسیار سرکش، شیطان و پرخاشگری بود و زماني كه ده سال داشت، مادرش بر اثر بیماری و تغذیه ناسالم از دنیا رفت. او همیشه به کودکان هم سن و سال خود که لباس خوب می پوشیدند و خوراکی های متنوعي می خوردند، با افسوس نگاه می کرد. بعد از مرگ مادر، زندگی برای ناپلئون سخت تر شد، زیرا پدر بدون توجه به وضعیت مالی خود، دو سال بعد از مرگ همسرش ازدواج کرد و ناپلئون را به حال خود رها نمود.



«ويكتور ماري هوگو» بزرگترين شاعر قرن نوزدهم فرانسه و شايد بزرگترين شاعر در عرصه ادبيات فرانسه و نيز داستان نويس، درام نويس و بنيانگذار مكتب رومانتيسم، در بيست و ششم فوريه 1802متولد شد. وي سومين پسر كاپيتان « ژوزف لئوپولد سيگيسبو هوگو» ( بعدها به مقام ژنرالي نائل آمد) و «سوني تره بوشه» بود. هوگو به شدت تحت نفوذ و تاثير مادر قرار داشت. مادر وي از سلطنت طلبان و از پيروان متعصب آزادي به شيوه ولتر بود و تنها بعد از مرگ مادر بود كه پدرش، آن سرباز شجاع، توانست علاقه و محبت فرزندش را نسبت به خود برانگيزد...



پادشاهی میخواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید میتوانید در را باز کنید و بیرون بیایید»
پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. نفر چهارم فقط در گوشهای نشسته بود. آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشهای نشسته بود و کاری نمیکرد.
پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد، باز شد و بیرون رفت! و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد! که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته.
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته. من نخست وزیرم را انتخاب کردم». آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمیکرد، او فقط در گوشهای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟»
مرد گفت:
«مسئلهای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظهای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسألهای وجود دارد، چگونه میتوان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛ هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است»
پادشاه گفت: «آری، راز در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار میکردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، میداند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد»
زیگموند فروید
روانپزشك اتريشي و بنیانگذار روانکاوی (1856- 1939)
ويرايش : مريم فودازي

"زيگموند فروید" در ششم ماه مه 1856، از خانواده اي يهودي در شهر "فریبرگ" به دنيا آمد. پدرش، چهل سال و مادرش (زن سوم پدر فروید) تنها بيست سال داشت. پدر او سختگیر و خودکامه بود و فروید در زمان بزرگسالی، دشمني، نفرت و خشم کودکی خود را نسبت به پدرش به ياد میآورد. او نوشت که در سن دو سالگی نسبت به پدرش احساس برتری داشته است. مادر فروید نسبت به فرزند نخست خود احساس غرور میکرد و بر اين باور بود که او مرد بزرگی خواهد شد.
از جمله ویژگیهای شخصیت دیرین فروید، درجه ي بالایی از اعتماد به نفس، آرزوی شدید برای موفق شدن و رویای شهرت و آوازه بود. فروید، تاثیر توجه و پشتيباني مداوم مادرش را در يك جمله بيان مي كند:
"مردی که محبوب بیچون و چرای مادرش بوده است، در تمام طول زندگی احساس یک انسان پيروز را دارد، احساس اطمینان از موفقیت که بيشتر موجب موفقیت حقيقي میشود."


ویلیام شکسپیر در ۲۶ آوریل سال ۱۵۶۴ در انگلستان در شهر استراتفورد متولد شد. شهرت شکسپیر به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصر به فرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامه نویس تمام دوران میدانند اما بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است.

ویلیام شکسپیر در ماه آپریل (احتمالا روز بیست و سوم) در استراتفورد متولد شد. پدرش شهردار و مادرش فرزند زمین داری محلی بود. شکسپیر احتمالا در مدرسهٔ گرامر استراتفورد تحصیل و در آنجا اطلاعات ارزشمندی دربارهٔ لاتین به دست آورده؛ اما ویلیام رهسپار آکسفورد و یا کمبریج نشد. دربارهٔ جوانیهای ویلیام افسانهها یست و در واقع سند مستندی وجود ندارد. اولین مدرکی که ما دربارهٔ او پس از مراسم تعمید و نام گذاری داریم از ازدواج او با آنی هاداوای Anne Hathaway در سال ۱۵۸۲ میباشد. که ثمرهٔ آن دختری در سال ۱۵۸۳ و یک دختر و پسر دو قلو در سال ۱۵۸۳ بود. شکسپیر پس از ازدواج به لندن رفت و در تماشاخانه مشغول بازی شد. در آنجا وظیفه ویرایش نمایش نامهها را به او سپردن شکسپیر از این تجربه استفاده کرد و خود چند نمایشنامه نوشتکه با استقبال روبرو شد پس از آن ما هیج اطلاعی در بارهٔ فعالیتهای او برای ۷ سال نداریم، اما وی احتمالا پیش از سال ۱۵۹۲ در لندن به عنوان بازیگرکار مینموده. در این موقع چندین هیثت بازیگران در لندن و دیگر مناطق وجود داشت که ارتباط شکسپیر با یکی یا بیشتر از آنها همگی حدسیات است. اما ما از ارتباط مفید و طولانی او با موفقترین دسته بازیگران با نام مردان لرد چامبرلین The Lord Chambelain's Men اطلاع داریم که پس از آمدن جیمز اول به تخت مردان شاه the King's Men نام گرفتند. شکسپیر نه تنها با این گروه بازی کرد بلکه سرانجام سالار صاحب سهم و مدیر نمایشنامه شد. دسته شامل کسانی که در آن روزگار مشهورترین بازیگران بودند میشد مانند Richard Burbage (که بی شک خالق نقشهای هاملت، لیر و اوتلو بود) همین طور Robert Armin وWill Kempe (بازیگران نمایشنامهٔ دلقک و احمق شکسپیر) همچنین ایشان شناخته شدهترین تئاتر الیزابتی در سال ۱۵۹۹ بودند. شکسپیر در دوران نخستین خود را محدود تئاتر ننموده و در سال ۱۵۹۳ شعر عشقی اساطیری ونوس و آدونیس و در سال پس از آن نیز ربودن لاکریس را منتشرمنتشر ساخت. و تا ۱۵۹۷ وی کامکار شد تا خانه یی نو را در استراتفورد خریداری نماید و اینک او میتوانست خود را یک جنتلمن بنامد.
فرانسیس میرس Francis Meres در پالادیس تامیا: خزانه هوش(۱۵۹۸) در رابطه با شکسپیر میگوید: همانطور که پلاتوس و سنکا Plautus and Seneca بهترین برای کمدی و تراژدی در میان لاتین هستند شکسپیر فاخرترین آنها از هر دو گونه در روی صحنهاست.
با دو چکامهای که شکسپیر در سالهای ۱۵۹۳ و ۱۵۹۴ به چاپ رساند اشعار او زودتر از نمایشهایش چاپ شدند همینطور باید گفت که بیشتر غزلهای وی باید در این سالها نوشته شده باشند و نمایشهای او پس از سال ۱۵۹۴ نمایان شدهاند و او به طور کلی هر دو سال یکی را ارئه نمود که هریک شامل سرود و آهنگهایی بسیار زیبایی میشدند.
نمایشهای ابتدایی شکسپیر شامل: هنری چهارم، تیتوس آندرونیکس، رویای شبی در نیمهٔ تابستان، بازرگان ونیز و ریچار دوم میشود که همگی در میانه و اواخر دهه ۱۵۹۰ تاریخ گزاری شدهاند.
همینطور بعضی از تراژدیهای مشهور او که در اوایل دهه ۱۶۰۰ گفته شدهاند شامل: اتللو، شاه لیر و ماسبت میشود. در حدود سال ۱۶۱۰ شکسپیر به استراتفورد برای استراحت بر میگردد و با وجود آن به نوشتن ادامه میدهد که دورهٔ رمان و کمدی-استراتژی او به حساب میآید مانند: طوفان، هنری هشتم، سیمبلاین و داستان زمستان. درمورد غزلیات او میتوان گفت که نخستین بار در سال ۱۶۰۹ به چاب رسیدند.
ویلیام شکسپیر به تاریخ ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ میلادی درگذشت و جسد او دو روز پس از آن در کلیسای مقدس ترینتی به خاک سپردند. او حتی قطعهای ادبی نیز برای روی سنگ قبر خود گفته که بر روی آن حک شدهاست: به خاطر حضرت مسیح از کندن خاکی که اینجا را احاطه کرده خودداری کن، خجسته باد کسی که این خاک را رها کند و نفرین باد کسی را که استخوانهای مرا بردارد. او در حالی مرد که به سال ۱۶۱۶ هیچ نسخهٔ جمع آوری شدهای از آثار شکسپیر وجود نداشت، و بعضی از آنها در نسخههایی مستقل چاپ شده بودند که همانها هم بدون نظارت ویرایش او بود. و در سال ۱۶۲۳ دو تن از اعضای هیئت شکسپیر، جان همینگز و هنری کاندل نسخهای جمع آوری شده از تمام نمایشهایش که مورد تصحیح و رسیدگی قرار گرفته شده بود به چاپ رسید که فیرست فالیو first folio نام گرفته شد.


سِر آیزاک (یا اسحاق) نیوتن (به انگلیسی: Sir Isaac Newton) (۴ ژانویه ۱۶۴۳ – ۳۱ مارس ۱۷۲۷) فیزیکدان، ریاضیدان، ستاره شناس، فیلسوف و شهروند انگلستان بودهاست.∗ وی در سال ۱۶۸۷ میلادی شاهکار خود «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» را به نگارش درآورد. در این کتاب او مفهوم گرانش عمومی را مطرح ساخت و با تشریح قوانین حرکت اجسام، علم مکانیک کلاسیک را پایه گذاشت. از دیگر کارهای مهم او بنیانگذاری حساب دیفرانسیل و انتگرال است.

نام نیوتن با انقلاب علمی در اروپا و ارتقای نظریهٔ خورشید-مرکزی پیوند خورده است. او نخستین کسی است که قواعد طبیعی حاکم بر گردشهای زمینی و آسمانی را کشف کرد. وی همچنین توانست برای اثبات قانونهای حرکت سیارههای کپلر برهانهای ریاضی بیابد. در جهت بسط قوانین نامبرده، او این جستار را مطرح کرد که مدار اجرام آسمانی مانند ستارگان دنباله دار، لزوماً بیضوی نیست بلکه میتواند هذلولی یا شلجمی نیز باشد. افزون بر اینها، نیوتن پس از آزمایشهای دقیق دریافت که نور سفید ترکیبی از تمام رنگهای موجود در رنگینکمان است. او فرضیه موجی هویگنس را دربارهٔ نور رد کرد. از دیدگاه نیوتن نور جریانی از ذرات است که از چشمه نور به بیرون فرستاده میشوند.

** نویسندهی «الیور توییست» همچون بسیاری از قهرمانان داستانهایش در طبقهی متوسط شهر پورتسموث انگلیس متولد شد و در سنین پایین وارد بازار کار شد. وقتی پدرش به علت بدهکاری به زندان افتاد، «باز» (نام چارلز در کودکی) 12 ساله مجبور شد برای حمایت مالی از خانوادهاش در کارخانهای مشغول به کار شود. کار وی چسباندن برچسب روی قوطیهای واکس کفش بود. وی سپس در یک بنگاه تجاری فعالیت کرد و بعدها به گزارشگری مشغول شد.


دراواسط قرن 3 هجری قمری در آن هنگام که مبارزه ی 200 ساله ی سیاسی و آزادی خواهی مردم تاجیک و در مردمان ماوراءالنهرخراسان بود در یکی شهرهای خوش آب و هوا وخوش منظره کوهستانی رودک پنج رود، در یک روز بهار که همه جا پر از گل و نسیم بهاری کودکی به نام عبدالله، جعفر بن محمّد تولد یافت که به سال 206 هجری قمری بود.
از اوضاع و وضع خانوادگی اش اطلاعاتی دقیق در نیست اما همان گونه که از اشعارش بر می آید پدر و مادر او ازاقشار طبقه پایین جامعه اند و خود نیز دوران کودکی را به سختی میگذراند رودکی شاعر استاد قرن 4 است که او را به سبب مقام بلندش در شاعری و به علت پیشوایی پارسی گویان و آغازکردن بسیاری از انواع اشعارپارسی به حق استاد شاعران لقب داده اند.

تندیس رودکی در پنجکنت

این بنا به دستور شاه جهان، پنجمین امپراتور گورکانی هند به منظور یادبود همسر ایرانیتبارش, ممتاز محل که در سال ۱۶۳۱م در سفری جنگی بههنگام وضع حمل فوت کرد بنا شدهاست. خود شاهجهان نیز سپستر همانجا به خاک سپرده شد.[۲]
همانطور که مشخص است، نام این بنای زیبا ایرانی است. این ساختمان بر پایه مخلوطی از معماری ایرانی، هندی و اسلامی بنا شدهاست و در ساخت آن ۲۰،۰۰۰ هنرمند و معمار از نقاط مختلف آسیا بهخصوص ایران، شبه قاره هند، آسیای میانه و آناتولی شرکت داشتهاند.
آغاز ساخت تاجمحل سال ۱۶۳۲م (۱۰۴۲ ش) بوده و در سال ۱۶۴۷م (۱۰۵۷ ش) تکمیل شدهاست.[۳]
احمد لاهوری و برادرش استاد حمید لاهوری[نیازمند منبع] (سده یازدهم هجری) سرمعماران ایرانی[۴] سازنده تاج محل در هندوستان بودهاند.[۵] در برخی متون نیز از عیسی خان شیرازی و امانت خان شیرازی طغرانویس، که هر دو ایرانی بودهاند نام برده شدهاست، که گویا خوشنویسی کتیبههای در و دیوارهای تاجمحل به امانت خان واگذار شدهبودهاست.



| زندگينامه پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) | ||
ولادت و دوران كودكى: ولادت پيغمبر اكرم به اتفاق شيعه و سنى در ماه ربيع الاول است , گو اينكه اهل تسنن بيشتر روز دوازدهم را گفته اند و شيعه بيشتر روز هفدهم را , به استثناى شيخ كلينى صاحب كتاب كافى كه ايشان هم روز دوازدهم را روز ولادت مى دانند . رسول خدا در چه فصلى از سال متولد شده است ؟ در فصل بهار . در السيرة الحلبية مى نويسد : ولد فى فصل الربيع در فصل ربيع به دنيا آمد . بعضى از دانشمندان امروز حساب كرده اند تا ببينند روز ولادت رسول اكرم با چه روزى از ايام ماههاى شمسى منطبق مى شود , به اين نتيجه رسيده اند كه دوازدهم ربيع آن سال مطابق مى شود با بيستم آوريل , و بيستم آوريل مطابق است با سى و يكم فروردين . و قهرا هفدهم ربيع مطابق مى شود با پنجم ارديبهشت . پس قدر مسلم اين است كه رسول اكرم در فصل بهار به دنيا آمده است حال يا سى و يكم فروردين يا پنجم ارديبهشت . در چه روزى از ايام هفته به دنيا آمده است ؟ شيعه معتقد است كه در روز جمعه به دنيا آمده اند , اهل تسنن بيشتر گفته اند در روز دوشنبه . در چه ساعتى از شبانه روز به دنيا آمده اند ؟ شايد اتفاق نظر باشد كه بعد از طلوع فجر به دنيا آمده اند , در بين الطلوعين . |


ماری کوری در سال 1867 با نام ماریا اسکلو دووسکا در ورشو پایتخت لهستان متولد شد. او در سن 19 سالگی به پاریس رفت تا در آنجا به تحصیل در رشته شیمی بپردازد. در آنجا با فیزیکدان جوان فرانسوی به نام پیر کوری آشنا شد و این آشنایی به ازدواج انجامید. او به پیر کوری در انجام آزمایشهای عملی اش درباره الکتریسیته کمک می کرد، زمانی که او در سال 1895 در انباری چوبی کوچک که آزمایشگاه او بود شروع به کار کرد، نه او و نه هیچ کس دیگر چیزی درباره عنصر شیمیایی رادیم نمی دانست، زیرا این عنصر هنوز کشف نشده بود.
" من دوست دوستان خود بوده ام . من بهترين سوارکار - ماهرترين تير انداز و پادشاه شکارگر بودم "
<<< داريوش بزرگ >>>

داريوش بزرگ را ميتوان به جرات يکی از نوابغ هوشمند و شايسته برای قدرت و شاهنشاهی آسيا ناميد . در اينجا بر اين هستيم تا گوشه ای از کارهای شگفت انگيز اين فرزند پاک ايران و شاهنشاه 28 کشور آسيا را بررسی کنيم و همچنين با انديشه های اهورايی اين ابر مرد وطن پرست تاريخ ايران و جهان که بدون ترديد وی ادامه دهنده راه کورش بزرگ بوده است آشنايی بيشتری داشته باشيم .

<<خداوند اين کشور را از گزند دشمن – دروغ و خشکسالی به دور نگهدارد>>
" دعای داريوش بزرگ "

و از آن سو نیز همین رابطه برقرار است ، یعنی تا نام حسن صباح را میشنود یا در جایی می خواند ، واژه ی "دژ " به یادش می آید .
بر این اساس به ناچار قبل از اینکه به سراغ دژهای اسماعیلی بروم ، ابتدا از حسن صباح می آورم.


دوست داشت كه بتواند كاري كند كه آنها بهتر عمل كنند . مادرش به وي اجازه داد تا لابراتواري در خانه برايش درست شود تا او بتواند آزمايشات خود را انجام دهد. در هنگام جواني تام آزمايشگاهي از خودش درست كرد جايي كه مي توانست ايده ها و نظرياتش را آزمايش كند . بسياري از چيزها را در اين آزمايشگاه اختراع داد . مي توانيد حدس بزنيد كه اختراع مورد علاقه اش چه بود؟
گرامافون يا دستگاه ضبط صوت اگر در آن زمان موسيقي گوش دهيد، يا بايد خودتان آنرا مي نواختيد و يا به كنسرتها مي رفتيد . معروفترين اختراع اديسون چراغ حبابي بود . در آن زمان، مردم از چراغ هاي نفتي وگازي براي روشن كردن خانه هايشان استفاده مي كردند.
اديسون مي دانست كه استفاده از الكتريسيته بسيار ساده تر و ارزانتر خواهد بود . مشكل اينجا بود كه كسي نمي دانست چگونه بايد اين كار را انجام دهد .
خبرگزاری فارس: اد رابرتز، طراح و سازنده اولین رایانه شخصی در جهان در سن 68 سالگی به علت ابتلا به بیماری ذات الریه درگذشت.

به گزارش فارس به نقل از اینترنت ویک، رابرتز در سال 1975 رایانه ای شخصی به نام MITS Altair 8800 را ساخت که به اولین رایانه شخصی جهان مشهور شد.
این رایانه فاقد صفحه کلید و نمایشگر بود و در قالب یک کیت به علاقهمندان فروخته می شد و خود آنان باید این کیت را سرهم کرده و از آن استفاده می کردند.
ساخت و فروش این رایانه الهام بخش پل آلن و بیل گیتس شد که نرم افزارهایی برای استفاده بر روی این رایانه و دیگر رایانه های شخصی طراحی و عرضه کردند. .
بیل گیتس در همان ایام با تاسیس مایکروسافت در محلی در نزدیکی نیومکزیکو که رایانه های رابرتز هم در همان جا تولید و عرضه می شد، تلاش کرد تا حداکثر استفاده از این پدیده نوظهور را ببرد.
به دنبال درگذشت ادرابزتز، بیل گیتس و پل آلن با صدور بیانیه مشترکی وی را پیشتاز عرصه رایانه های شخصی دانستند و از اینکه وی به اندازه شایستگی و لیاقتش قدر دانسته نشد، اظهار تاسف کردند.

کریمخان زَند (زادهٔ ۱۱۱۹ ه.ق در روستای پری از توابع بخش زند ملایر- درگذشتهٔ ۱۱۹۳ ه.ق در شیراز) فرمانروای ایران از ۱۱۷۹ تا ۱۱۹۳ ه.ق و بنیانگذار دودمان زندیه بود. وی در دوران اوج حکومت خود تقریباً بر تمام ایران حکومت میکرد اما از تاجگذاری خودداری و خود را وکیل الرعایا میخواند. وی پیش از به قدرت رسیدن رئیس طایفه زند و از فرماندهان سپاه نادرشاه بود. حکومت او دورهای آرام در تاریخ ایران به شمار میرود. وی اجازه داد تا بعضی از اقوام ساکن شمال ایران مستقل از حکومت باقی بمانند و یکی از همانها به نام طایفه قاجار با شکست لطفعلی خان زند دودمان زندیه را برانداختند.
کچلی بود بسیار زرنگ یک نفر حاجی او را به همراه گوسفندهاش به چوپانی می فرستاد و به او قول داده بود که اگر با راستی و درستی کار کند دخترش را به او بدهد و کچل دامادش بشود . کچل ازاین حرف بسیارشاد بود خیلی در کارها کوشش می کرد . اتفاقاً برای دختر حاجی از جای دیگر خواستگار می آید برای او نامزد می گیرند . کچل از این ماجرا بسیار ناراحت می شود . اتفاقاٌ روزی به هنگام بهار همراه گوسفندها بود باران تندی آمد کچل عادت داشت همیشه در صحراگاش لاک را همراه می برد .
موقع ظهردو سه تا بزشیری داشت آنها را می دوشید شیرش را با نان توی لاک ترید می کرد و می خورد . کچل دید باران شدید است با داس گودالی کند . لباسهاش را از تن بیرون آورد توی گودال گذاشت . لاک را روی آن گذاشت اطرافش را با گل پوشانید روی لاک نشست . پس ازچند دقیقه باران ایستاد لباسش را بیرون آورد تن کرد . لباسش خشک بود بدون اینکه نمی داشته باشد . شیطان عبورش از آن مکان بود دید لباس کچل خشک است و نمی ندارد اما او که شیطان است خیس و تر شده است . شیطان گفت :« کچل چه کارکردی که لباست ترنیست ؟» گفت :« دراین امراسراربزرگی است.»
شیطان گفت :« تو اول دعای اسم اعظم باریتعالی را به من یاد بده من آزمایش بکنم . من هم دعای خود را به تو یاد میدهم .» شیطان دعای اسم اعظم را به او یاد داد . کچل رفت دو تا گوسفند نر آورد دعا را خواند آنها را به هم جنگ داد هر دو بهم چسبیدند . گفت :« دعای بازشدن را هم به من یاد بده : کچل آن را هم آموخت و خواند گوسفندهای نرازهم باز شدند . چون اطمینان حاصل کرد گفت :« آقا شیطان تو باید یک داس و یک گاش لاک همیشه با خودت داشته باشی تا هنگام باران زمین را بکنی لباس هایت را در گودال بریزی . لاک را روی آن بگذاری تا لباست تر نشود .»
شیطان از این گفتار ساده افسوس خورد که کاش چنین گولی نخورده بودم . نادم و پشیمان غایب شد . اما کچل شاد و خرم شد که چنین عملی بدست آورده است . کم کمک عروسی دختر به پا می شد حاجی به کچل گفت :« برو قاضی را برای عقد کردن عروس بیار.» کچل می رود ملا را با وسایلش سوارمی کند وحرکت می کنند . نزدیکی های منزل حاجی کچل دعا را خواند قاضی در حالی که دستهاش در زین اسب بود همانجا چسبید . جلو حیاط آمد هرچه خواست پایین بیاید نشد . دست به دامان کچل زدند او را از روی اسب جدا کرد منتهی قاضی نمی توانست دیگر حرکت کند او را مجسمه وار بردند بالاخانه نشاندند . کچل گفت :« چرا خواهر خانم را خبر نکردید تا در مجلس عقد حاضر باشد ؟» او را فرستادند دنبال خواهر زن حاجی . هنگام آمدن رسیدند به رودخانه . کچل گفت :« خانم بیا ترا بدوش بگیرم » زن حاضر نشد گفت :« پس لباسهات را بیرون بیاور روی سرت بگذار آن طرف آب که رسیدی بپوش من می روم پشت آن بوته ها پنهان می شوم تا ترا نبینم » زن بیچاره شلوار و لباس خود را بیرون آورد روی سرگرفت آن طرف آب رفت کچل او را هم سحر کرد . به همان حال چوخای خود را از تن بیرون آورد لنگ مانند به او پیچید او را آورد منزل حاجی . چون آنها این ماجرا را دیدند بیشتر به کچل ظنین شدند خلاصه دختر را ملا به همان عقد کرد عروسی برپا شد شب زفاف کچل در کمینگاه حجله ماند همینکه داماد دستش برای عروس دراز شد با او چسبید . پس از ساعتی داماد برار و یکی دیگر رفتند توی اتاق تا آنها را سواکنند آنها هم به آن دو تا چسبیدند . کار به جائی رسید که پدر داماد حاضر شد عروس را طلاق بگوید برای کچل عقد کند و عروس مال کچل باشد . پس از اینکه کچل اول آنها را به قرآن قسم داد اول ملا و خواهر زن حاجی را نجات داد بعد طلاق دختر را گرفت و برای خودش عقد کرد و آن وقت دختر و داماد را نجات داد و خودش صاحب عروس شد .
برای دیدن ادامه داستانها به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

يك پيرمرد خاركشي بود كه يك پسر داشت از بسكه دوستش ميداشت نمي گذاشت از خانه بيرون برود حتي نميگذاشت آفتاب و مهتاب او را ببيند تا اينكه پدر خيلي پير شد جوري كه نمي توانست از خانه بيرون برود خار بكند و امرار معاش كنند و پسرش به سن بيست و پنج رسيده بود يك روز پيرمرد به پسرش گفت:«پدر جان من ديگر پير شده ام و نمي توانم خار بكنم كه امرار معاش كنيم حالا نوبت تست كه كار كني تا بتوانيم امرار معاش كنيم» پسرك گفت:«چشم» طناب و تبري برداشت و روانه صحرا شد و رفت در بيابان كه خار بكند چون تا اين سن و سال دست به كاري نزده بود نتوانست كار كند و خار بكند خسته شد.
از دور ديد توي صحرا يك قصري هست رفت تا به آن رسيد و در سايۀ قصر خوابيد از خستگي زياد خوابش برد اتفاقاً قصر مال دختر پادشاه شهر بود. دختر پادشاه آمد لب بام قصر ديد يك جوان خيلي زيبا در سايۀ قصر خوابيده است از بس كه پسر خوشگل بود دختر پادشاه يك دل نه صد دل عاشق پسرك شد و نميدانست كه اين پسر خاركن است.
داستان سمک عيار مربوط است به سرگذشت خورشيد شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چين بود.
خورشيد شاه به جهت پيدا کردن معشوقه اش که مه پري نام دارد به سرزمين ماچين ميرود و در آنجا درگير جنگي بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچين ميگردد ، اما در همه جا ياري و کمک عيار پيشهً بنام سمک است که او را از بدبختي ها و بندي و اسيري ها نجات مي دهد و پيروزمندانه برميگرداند.
درحقيقت مي توان گفت که اين داستان دربارهً کار روايي هاي ، سمک عيار و جوانمردان و عياران ديگر ، مانند : شغال پيل زور ، روزافزون ، گلمبوي گلرخ ، هرمزکيل ، شاهک ، سرخرود ، آتشک ، سرخ کافر ، فرخ روز و صدها زن و مرد عيار پيشه و جوانمرد است که توسط« فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجاني» با نثري ساده ، روان و زيباي ادبي نوشته شده و توسط استاد« پرويز ناتل خانلري» در چند جلد منتشر گرديده است.



اينك، گرچه از صحنه هاي آن همه ايثار و دلاوري و وفا كه در عاشورا اتّفاق افتاد و آينه اي فضيلت نما پيش چشم جهانيان نهاد، بيش از هزار و سيصد سال ميگذرد، امّا تاريخ، روشن از كرامت هاي عباس بن علي(ع) است و نام او با وفا، ادب، ايثار و جانبازي همراه است و گذشتِ اين همه سال، كمترين غباري بر سيماي فتوّتي، كه در رفتار آن حضرت جلوهگر شد، ننشانده است.


به ادامه مطلب مراجعه نمایید....
بقیه در ادامه مطلب
منبع:www.p30city.net
آیا این موجود در ایران بوده؟
چرا در تخت جمشید چنین مجسمه ای وجود دارد؟
شاهان هخامنشی تمایلی برای نصب این مجسمه در داخل تالارهای اصلی کاخ نداشتند.
"سگشیر"جانوری که امریکا برای کاربرد پلیسی و نظامی خلق کرده
یک کارشناس شهر سازی وتاریخ از آلمان، گمانه زنی خبر روزگذشته در باره آن حیوان عجیب و مجسمه های تخت جمشید را تائید می کند.
این موجود در سواحل montauk ,newyork پیدا شده و براستی شباهت قابل توجهی به پیکره های سرستون های تخت جمشید دارد. فقط به این نکته توجه کنید که در شمال شرقی محل پیدا شدن این موجود، جزایری بنام plum island هست که مکانی فوق سری
نظامی امریکاست. بنا بر شنیده ها، در این مکان کنترل شده انواع آزمایشات ژنتیکی روی موجودات مختلف انجام میگیرد و با دستکاری ژنتیکی موجوداتی خلق می شوند که می توانند کاربرد نظامی داشته باشند. از جمله "سگشیر" که توانائی های چند حیوان قدرتمند را دارد. مثلا فکی مانند عقاب، دندانها و پنجه هائی مانند شیر و از همه مهم تر، توانائی های مغزی و آموزشی در حد یک سگ آموزش دیده برای جنگ ها و نبرد های شهری.
